سحرنزدیک است

فقط یه گوشه دنجه واسه دل نوشته هام.همین

سحرنزدیک است

فقط یه گوشه دنجه واسه دل نوشته هام.همین

هدیه خدا ...عیدتون مبارک

هوالمحبوب

سلام عید همتون مبارک .امروز خدا بزرگترین هدیه اش رو به بشریت داد.رحمة للعالمین رو . نمیدونم برای تشکر چه کردیم تا حالا .اما خدا این بنده ظلوم وجهول و کفور رو خودش خوب میشناسه .میدونه من عاصی لیاقت خیلی از نعمتاشو ندارم . ولی با رحمتش باز هم بی لیاقتیم رو نادیده میگیره.

اما شکرش که من انسانم.

 شکر که مسلمانم.

 هزار شکر که پیامبرم محمد رحمة للعالمینه.

 و به اندازه تمام ذرات عالم شکر که شیعه ام .

خدایا لیاقتش را و توان شکرگزاریش را از خودت میخواهم . در این روز عزیز به حق حبیبت رسول الله ما را از شیعیانش قرار ده و دل مهدیش رو از ما شاد کن.

الهی امین

یا رسول الله یعنی میاد اون روزی که بغضم رو توی روضه حرمت باز کنم ؟

یعنی میاد اون روزی که بی پروا به ضریحت چنگ بندازمو های های گریه کنم ؟

میاد اون روزی که توی حرم بقیع بدون ترس زیارت ائمه رو بخونم؟

میاد روزی که گره از این بغض وا بشه؟

اره میاد میدونم میاد. خدا کنه باشم و با شما و از امت شما باشم .

 

فطرت اباد

هوالمحبوب
 
به امید روزی که اغاز حکومتش را جشن بگیریم
فطرت اباد
اسبها ناآرام
گوسپندان بی پشم
گاوها بی شیرند
کودکان
         ـ از مرض حصبه و طاعون و وبا
دم به دم می میرند
مردمان، اما، در بستر خواب
غوزه ی پنبه ز صحرا چینند
*
کدخدای ده پُرغفلت ما!
عزم بیداری این خواب کنید
قدمی رنجه نمایید و دمی
پای در آب کنید
و بینید چه بر رود شده ست
در همین چند صباحی که نبودید
گِل آلود شده ست
خرمن آذُقه مان
در مسیر گذر صاعقه ها
دود شده ست
*
کدخدای ده پُرآفت ما!
بعد از آن روز که از ده رفتید
ملخانند که از خاک و هوا می آیند
دسته دسته سگ و گرگ است
                                   ـ که هار
از ده پایین دست
سوی آبادی ما می آیند
پاسبانان به تمسخر گویند
که: نترسید
که: گرگان به چَرا می آیند
من ولی می دانم
که به تاراج
به املاک شما می آیند
لشکر ابرهه اند
که سوی بیت خدا می آیند
*
کدخدای ده آشفته ی ما!
گفته بودید سفر کوتاه است
غصه ها می گذرند
فرجی در راه است
کاش می دانستم
پس چرا بانگ قدم های شما
در دل دشت، دگر خوابیده ست؟!
نکند باز ز دست و دل ما
غلطی سر زده و
دل پُرعاطفه تان رنجیده است؟
تیزبین چشم شما
نکند باز خطایی دیده ست؟
*
کدخدای ده ویرانه ی ما!
تو که اینجا بودی
کوچه ها خاکی بود
رنگ سالوس نداشت
همه بودیم رعیت، و کسی
نام قابوس نداشت
تخت طاووس نداشت
و مگر یادت نیست
در تمام ده ما
               ـ هیچ کسی
جز تو فانوس نداشت
 ای تو هم چشم و چراغ ده ما!
در نبودِ تو کنون
«فطرت آباد» دگر کور شده ست
برکت از سفره ی ما دور شده ست
آب آن چشمه که در سینه ی کوه
وقف ده کرده بُدی
شور شده ست
*
کدخدای ده بی رونق ما!
کاشتی
ما که نمی دانستیم
دانه را باید: داشت
برگ ها می گویند
وقت برداشت شده ست
باغبان همه آبادی ها!
ما غریبیم
سرک یادت هست؟
ما سرِ سفره ی تو نان و نمک ها خوردیم
میزبان دل ما!
حرمت نان و نمک یادت هست؟
باز این طفل خطایی کرده
پیر مکتب خانه!
قصه ی چوب و فلک یادت هست؟
آب ها پُررنگ اند
آردها پُرسنگ اند
آسیابان نظیف!
پاک سازی به الک یادت هست؟
چینی فطرت مان
از سر تاقچه افتاد و شکست
ذوالفنون همه کار!
شیوه ی رفع ترک یادت هست؟
*
کدخدای ده پُرغصه ی ما!
بعد تو هر که دلش می گیرد
روی پرچین دعا رفته و آواز کند:
کاشکی باز کلون درِ ما ساز کند
کدخدا آید و در باز کند
راز ما بیند و بس ناز کند
*
کدخدای ده جان بر لب ما!
پیر ما!
صاحب ما!
وقت آن ست که از گرد سفر بازآیید
سهم اربابی تان محفوظ است
ای که درمحکمه ات
اشک مظلوم فقط پیروز است
حال مان را بنگر
گُرده هامان زخمی ست
پشت مان خم دارد
دل مان غم دارد
و خدا می داند
«فطرت آباد» فقط چون تو یکی
کدخدا کم دارد

سوگوار انسانیت

هوالمحبوب

 

باز هم ۲۸ صفر امدو ما عزادار شدیم.بیش از انکه عزادار پیغمبر عزادار انسانیت.

عزادار داغی که بر پیشانی انسان زده شد.

وسوالاتی که ذهن را می ازارد

چه شد؟

چه شد که رحمة للعالمین ۲۳ سال رنج کشید که سرمایه از دست رفته بشر را به او بازگرداند و در ان روز به بهای اندک انسانیتشان را به حراج گذاشتند.

چه شد که شنیدند دومی پیامبر رحمت را به هذیان گویی متهم کرد و دم بر نیاوردند مگر قلیلی.

چه شد که جنازه رسول الله هنوز بر زمین بود و عده ای داو خلافت را در میان خویش میچرخاندند و انگشت شماری مشغول کفن و دفن نبی شان بودند.

براستی چه بر سر امت امد که هنوز صدای من کنت مولاه پیامبر در گوششان بود و علی مولاه را نشنیده گرقتند و به دیگری دست بیعت دادند؟!

چه شد که در مسجد پیامبر شمشیر بر گردن علی گذاشتند و درب خانه زهرایش را به اتش کشیدند و علی ۴۰ یار نداشت که اگر داشت ۲۵ سال سکوت اختیار نمیکرد چرا که رسول خدا به او فرمودند  در فتنه بعد از من اگر ۴۰ یار یافتی بجنگ اما...

خدایا ان زمان رسول خدا فرموده بود :الحق مع علی و علی مع الحق و میزانی چنین روشن به دست مردم داده بود مردم شنیدند و مرز حق و باطل برایشان روشن بوداما چه شد که به بیراهه رفت امت؟!!

خدایا چه کنیم؟ در این زمانه که گردی خاکستری بر حقایق نشسته چه باید کرد؟

خدایا! امت در فتنه و امتحان پس از پیامبر رسوا شد نکند فرزندش مهدی بیاید و بار دیگر در سوگ انسانیت بنشینیم!

السلام علیک یا رسول الله (ص)

السلام علیک یا امام الحسن(ع)