هوالمحبوب
یه روز بعد از مدت ها کلنجار رفتن با خودم و ذهنم و اطلاعاتم یه سوال داشتم از یکی از اساتید گروه معارف که خیلیم دوسشون دارم (البته دلیل نمیشه کاملا قبولشون داشته باشم) یه مقداری که بحث کردیم به ما این جمله رو گفتن: اگه یه روزی این حدیثو از دو لب مبارک امام بشنوین چی؟
اون موقع متاسفانه هیچ چی نگفتم .ولی من اگه از امام بشنوم حتما بازم ازشون میخوام که علتش رو به من بگن و مطمئنم امام اونقدر سعه صدر دارن که به سوالای من هر چند کودکانه جواب بدن.
کاش میومد اون روزی که می تونستم جواب سوالای بی حسابمو از خود امام بگیرم تا دلم اروم بشه ((لیطمئن قلبی)) حضرت ابراهیم علیه السلام یکی از بالاترین مراتب ایمان رو داشتن ولی واسه اینکه قلبشون مطمئن بشه از خدا خواستن که زنده شدن مردگان رو بهشون نشون بدن و خدا اجابت کرد.
درسته که من قابل مقایسه با حضرت نیستم اما خواسته ام هم به بزرگی خواسته ایشون نیست. و خدای من همون خدای مهربون حضرته که ظرف منو میدونه.
کاش اون روز برسه و کاش حداقل در مرحله ایمان باشم تا سوالام واسه اطمینان قلبی باشه.
شما هم واسم دعا کنید
یا حق
ما هم واست دعا می کنیم
سلام
می خواستم خیلی چیزها بنویسم اما...
بگذار این شعر رو بنویسم؛ همه حرفهای من و شاید هم همه حرف شما رو بیان کرده باشه!!
ناگهان می رسد از ره
چه بترسی، چه نترسی!
شبحی بی قد و اندازه که پر کند آفاق جهان را
آشکارا و نهان را
و در آن لحظه موعود
در آن ابر و در آن دود
آذرخشی ست که بر بام سرای تو سراید
و دهد پاسخ هر چیز که خواهی
چه بپرسی، چه نپرسی.
وقتی او بیاید ... آری او می آید با گوشی شنوا...درددلهامان را مرهم...او به همه پرسشها پاسخ میدهد... اهل بازی و شانتاژ نیست... آری او امام من و تو و همه است.../همدرد توام
سلام با اجازه وبلاگ شما را لینک کردم