سحرنزدیک است

فقط یه گوشه دنجه واسه دل نوشته هام.همین

سحرنزدیک است

فقط یه گوشه دنجه واسه دل نوشته هام.همین

عبد و مولا

هوالمحبوب

میدونی قدیم رابطه عبد و مولا چطور بوده؟

عبد یکی از مایملک مولا محسوب میشده. اختیارش صد در صد دست مولا بوده. مولا اگه میگفت بشین باید مینشست.وقتی میگفت برو باید میرفت و ....

اگه مولا اجازه می داد عبد میتونست ازدواج کنه و اونوقت همسر و فرزندانش هم مال مولا بودن چون خودش مال مولا بود.

اگه مولا بهش اجازه میداد میتونست چیزی بخره ولی مولا هر وقت میخواست میتونست اون چیز رو ازش بگیره. چون مالک واقعیش خودش بود .عبد از خودش چیزی نداشت.

مولا اگه به عبد چیزی می داد از سر لطف بود و اگر نمی خواست این لطف رو بهش نمیکرد و عبد چیزی طلبکار نبود.

مولا اگه مصلحت میدونست میتونست عبد رو به خاطر خطاهاش تنبیه کنه.اگه صلاح می دید میتونست تشویقش کنه.

گاهی این عبد انقدر از خودش لیاقت نشون میداد که مولا اون رو همدم و همصحبت خودش قرارش میداد اما اگه اشتباهی میکرد میتونست هر چی بهش داده بود ازش بگیره.

ماجرا ماجرای بنده و خداست. و بنده وقتی به اوج خودش برسه میفهمه که فقط یه عبده و خدا مولاش.

واسه همین عبودیت یه مقامه واسه بنی بشر. مقامی که کسی مثل رسول الله مبتونه افتخار کسبش رو داشته باشه(...انزل علی عبده الکتاب...)

خدا کنه خود مولا رسم بندگی رو بهمون یاد بده.